خودت را بگذار جای من

داستانهای کوتاه ایرانی و خارجی همراه با نقد...ادبیات معاصر

خودت را بگذار جای من

داستانهای کوتاه ایرانی و خارجی همراه با نقد...ادبیات معاصر

باران پاییز

پاییز بی باران نمیشود.........باران گرفته باز...امسال ۲۱ساله ام و شاید سال دیگر..نمیدانم شاید هزار ساله..باید بنویسیم.باید نوشت.آدمها برای پاییز بارانی تازه میخرند با چکمه هایی که به رنگ بارانیشان بیاید تو برای پاییز شعر میگویی شعری که به رنگ باران بیاید.سر کلاس همه استادها از تحول شاعران میگویند.با رفتن خاتمی فردوسی هم راستی شده.ما سر کلاس خمیازه میکشیم.و استاد از تاثیر قرآن و حدیث در شعر فارسی میگوید.یکی از بچه ها از تخت جمشید مقدس حرف میزند..استاد سرخ میشود........من ومانسفیلد سر کلاس روزنامه شرق میخوانیم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد